سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

آیینه تاریخ

دانش را سه نشانه باشد : شناخت خدا و آنچه نیکو و بد می دارد . [امام علی علیه السلام]

 RSS 

 Atom 

کل بازدید ها :

50148

بازدیدهای امروز :

5

بازدیدهای دیروز :

2


درباره من


لوگوی من

آیینه تاریخ

 لینک دوستان

نسیم ایمان
نسیم ایمان
مسیحیت
گشایش
شیعه چه می گوید ؟
شیعه چه مذهبی است ؟
عروه الوثقی
پژوهش سرای تاریخ افغانستان


اشتراک

 


نوشته های قبلی

تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

احسانی تاریخ شنبه 85/2/9 ساعت 9:33 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

همانگونه که قبلا یاد آور شدیم فلسفه تاریخ به دو نوع تقسیم می شود :

1- فلسفه نظری تاریخ

2- فلسفه علم تاریخ

در اولی محقق تمام تاریخ جهان را موضوع خود قرار می دهد و در مورد آن به کاوش می پردازد که آیا قوانین یکسان در کل تاریخ حاکم هست یا نه ؟  و آیا تاریخ هدفی مشخص دارد یا نه ؟ آیا اراده انسانی در تحولات تاریخی نقش دارد یا خیر؟ محرک تاریخ چیست ؟ و سیر تاریخ بر اساس مشیت و اراده الهی است یا براساس اراده های انسانی یا جبر تاریخ است که حوادث تاریخی را رقم می زند و انسان ها تنها قابله ای است که می تواند در  زود یا دیر پیدایی نوزاد تاریخ نقش ایفا کند اما در جلوگیری از تولد آن هرگز کاری از دستش بر نمی آید ؟

اما فلسفه علم تاریخ خود « علم تاریخ» را به عنوان موضوع قرار داده و در باره آن به بحث و تحقیق و تدقیق می پردازد که آیا علم تاریخ می تواند علم تلقی شود ؟ تفاوت علم تاریخ با علوم دیگر در چیست ؟ روش پژوهش در  تاریخ چگونه است و چه سان باید باشد ؟  ابزار پژوهش در آن چیست؟ آیا تجربه می تواند در پژوهش تاریخی نقشی داشته باشد ؟ و بسیاری از سئوالاتی که در هر فلسفه علم وجود دارد در اینجا نیز مطرح می شود .

به عبارت دیگر ما دو نوع فلسفه داریم :

فلسفه مطلق : این فلسفه در مورد وجود و موجود و احوالات و مسائل پیرامون آن به بحث می نشیند که البته این به بحث ما ارتباطی ندارد.

فلسفه مضاف : یعنی فلسفه ای که به یک چیزی اضافه می شود که طبیعتا باعث مقید شدن و محدود شدن آن می گردد.

فلسفه مضاف خود بر دوقسم تقسیم می گردد :

فلسفه ای که به خود شی اضافه می گردد : مانند فلسفه اخلاق که در مورد خود اخلاق بحث می کند آیا اخلاق نسبی است ؟ مطلق است ؟ ارزش گذاره های  اخلاقی آیا ذاتی است یا عارضی و معلول پسند و عادات و سنن مردمان است ؟ همینطور ضد ارزشها .

اما فلسفه علم اخلاق به مباحث فوق کاری ندارد بلکه در مورد خود «علم اخلاق » بحث می کند که جایگاه علم اخلاق در میان علوم کجا است و موضوع این علم چیست ؟ روش پژوهش در آن کدام است و ابزار کاوش در آن چیست ؟

فلسفه علم تاریخ از نوع دوم از قسم فلسفه مضاف است .

 



  • کلمات کلیدی :

  • احسانی تاریخ شنبه 85/1/26 ساعت 5:55 عصر

     فلسفه  تاریخ با جامعه شناسی رابطه نزدیکی دارد چون  موضوع هردو جامعه انسانی است و هردو می خواهد جامعه را تحلیل کند. لکن میان آن دو تفاوت هایی هم وجود دارد :

    فلسفه تاریخ : فلسفه تاریخ در باره قوانین کلی حاکم بر تاریخ و جامعه بشری سخن میگوید . از این جهت ناچار است تمام تاریخ بشری را یکجا و یکدست مطالعه کند ، آنگاه قوانین کلی  آن را به دست آورد و هرگز نمی تواند اوضاع جامعه ای را بریده از گذشته و آینده بررسی کند.

    جامعه شناسی : در جامعه شناسی ، کار برخلاف این است ؛ جامعه شناس ، حوادث و مشکلات جاری حاکم بر جامعه را بررسی می کند نه قوانین کلی حاکم بر مطلق تاریخ بشر را .

    به عبارت دیگر : هرگاه علم تاریخ به شرح رویداد های گذشته می پردازد ، فلسفه تاریخ نیز علل پیدایش وقایع و تکامل جامعه را روشن می سازد و قوانین عمومی تکامل را بیان می کند.

    به عبارت سوم : فلسفه تاریخ علت ها و معلول ها را در وقایع تاریخی کشف کرده و ارتباط و پیوند وقایع را جستجو می کند . هرنوع کاوشی که دست اندرکار یافتن قوانین عمومی تکامل جامعه های انسانی است ، فلسفه تاریخ یا « علم جامعه انسان » نامیده می شود.



  • کلمات کلیدی :

  • احسانی تاریخ پنج شنبه 85/1/17 ساعت 11:39 عصر

    تعریف : فلسفه تاریخ عبارت است از : آشنائی با قوانین کلی حاکم بر تاریخ  و جامعه .

    فلسفه تاریخ دو شاخه دارد :

    1-     فلسفه نظری تاریخ .

    2-     فلسفه علم تاریخ.

    فلسفه نظری تاریخ متصدی پاسخ به سه سئوال اساسی زیر است :

    1-      1-  تاریخ به کجا می رود ؟ یعنی هدف تاریخ و بار انداز آن کجا است ؟

    2-      1- چگونه می رود ؟  یعنی مکانیسم حرکت و محرک آن چیست ؟

    3-      1- از چه راهی می رود ؟ یعنی مسیر  و منازل حرکت کدام است ؟

    در این مورد چهار نظریه پرداز مهم در جهان غرب وجود دارد که سعی کرده است به این سه سئوال پاسخ بدهد .

    -         فردریک هگل

    -         کارل مارکس

    -         آرتولد توین بی

    -         اسوالد اشپنگلر

    وجه مشترک همه  این چهار  محقق غربی آن است که  هرچهار نفر تاریخ را موجودی زنده و ذی روح به حساب می أورند و انسان ها را در تاریخ می  دانند نه اینکه آن را خود تاریخ به حساب بیاورند . وجه دیگری که آن ها در آن مشترک هستند آن است که نظریات همه آن ها سر از جبر در می آورد و انسان را موجودی بی اراده در برابر تاریخ می داند. بعضی از آن ها به این نتیجه تصریح کرده اند ؛ چنانکه هگل می گوید : « تاریخ کشتارگاه اراده های فردی انسان ها است » و مارکس می گوید : « انسان ها  در برابر حوادث تاریخ تنها قابله ای است که فقط می تواند به وضع حمل مادر آبستن تاریخ کمک کنند و از کشتن (مانع شدن و جلوگیری کردن ) نوزاد و یا برانداختن نطفه آن عاجز اند» . و انگلس که همفکر مارکس است می گوید : خدای تاریخ سنگدل ترین خدایان است که ارابه پیروزی خود را از روی اجساد مردگان و طاغیان  همه به  پیش می راند .  

    توین بی می گوید در آینده دور این دولت کلیسا است که در همه عالم سلطه و حکومت می یابد . و اشپنگلر معتقد است همه تمدن ها همانگونه که دوران طفولیت و جوانی را می گذراند ، به همان سان یکروزی به پیری و مرگ رسیده و هنگامی که مرگش فرا رسد هیچ دم مسیحایی قادر به نجات او نخواهد بود.

    هگل : وی بافت و ساخت جهان را " اندیشه مطلق" می داند ؛ اندیشه ای متعالی و آزاد که از خالق برخاسته و در خارج هویت و موضوعیت و محدودیت یافته است . به عبارت دیگر : این جهان ذهن خدا است . وقتی این اندیشه در خارج تحقق یافت , از صاحب اندیشه جدا گشته و دچار فراق می گردد و همواره  در پی وصال می گردد. حرکت تاریخ جلوه های متوالی و متعاقب اندیشه متعالی است که همواره  در پی رهایی از از قیود و وصل به اصل خویش است  .

    گوهر اندیشه متعالی و ساختمان و اساس آن، آزادی و بی قیدی است اما جهانی شدنش او را در بند کرده است . تمام همت اندیشه ، رهایی از این بند و بازگشت به روز گار آزادی خویش است . بدین جهت طومار جهان دائما در پی بازشدن است . طومار جهان همانگونه باز می شود که طومار ذهن و چون طومار ذهن در برخورد بانقض ها ، برخطاها و نقض های خود واقف شده و به سطحی بالا تر دست می یابد ، تاریخ جهان نیز که در واقع چیزی جز حرکت اندیشه ای در ذهنی نیست ، از طریق تضاد ها و تصادم ها راه خود را به جلو می گشاید . یعنی هر مرحله ای مرکب است از دو چیز : یکی "تز" و  دیگری " آنتی تز"  و از نزاع این دو " سنتز" به وجود می آید . و بدین طریق هر مرحله ای در دل خود "تز" و " آنتی تز" دارد که با تصادم آن ها به  مرحله " سنتز" گام می نهد و  در هر مرحله ای باز تر می شود  . تا آنکه بالاخره  در نهایت به آزادی مطلق دست می یابد.

    پس جوابهای  هگل به  سه  سئوال فوق اینگونه است :

    -         تاریخ به طرف هرچه آزاد شدن سیر می کند.

    -         مکانیسم حرکت و محرک آن نزاع دائمی اندیشه مطلق (تز و آنتی تز و سنتز) و عشق او به رهای از فراق است .

    -         مسیر تاریخ ، جلوه هایی متوالی اندیشه مطلق است در پوشش ملت ها و مردمان در تاریخ.

    مارکس : مارکس با همان منطق دیآلکتیک  یعنی تز و آنتی تز و سنتز به سه سوال فوق جواب می دهد لکن  برخلاف هگل که  نزاع را در اندیشه جاری می دانست ، وی این نزاع را در میان طبقات اقتصادی جاری دانست . و بافت جهان را که هگل اندیشه می دانست ، وی ماده دانست. و مسیر تاریخ را جلوه های گوناگون این اندیشه ندانست بلکه  آن را مراحل مختلف رشد ابزار تولید و رو بناهای مناسب با آن پنداشت . و بالاخره هدف تارّیخ را نه رهایی از فراق بلکه  رهایی از طبقات انگاشت .

    پاسخ مارکس به سئوالات فوق :

    -         تاریخ به طرف جامعه بی طبقه سیر می کند .

    -         محرک این رفتن ، رشد ابزار تولید  و نزاع طبقه فرودست با طبقه برخوردار و زبر دست است .

    -         مراحل مختلف تاریخ ، ادوار برده داری ِ، فئودالی ، بورژوائی و بالاخره سوسیالیزم و کمونیزم است.

    توین بی : تاریخ به نظر او توالی طلوع و افول تمدن ها است . هر تمدنی با تهاجم زاده و با تهاجم می میرد . اما اینگونه نیست که مرگ او هرگز چاره ای نداشته باشد بلکه او اگر می خواهد زنده بماند باید پاسخی نو برای دفاع از خود و سلاح جدید برای مقابله با تهاجم فراهم کند. و اگر حکومتی تنها به نظامی گری پرداخت و برای دفاع از خود به گسترش نظامی گری روی آورد این تمدن رو به زوال است . از نظر توین بی بعد از افول هرتمدن بزرگی مذهب بزرگی پدید می  آید و سر انجام تاریخ آن است که مذاهب بزرگ امروزی یعنی اسلام ، مسیحیت و یهودیت و بودا در هم ادغام و از آن یک مذهب بزرگ پدید می آید که حکومت او برهمه جهان سایه می گسترد.

    شپنگلر : به نظر او هر تمدنی همانطوری که یک روزی طلوع می کند و متولد می گردد ، همانگونه نیز یکروزی به پایان عمر خود رسیده و باید تن به مرگ بدهد و هیچ نیرویی و هیچ تدبیری نمی تواند آن را از مرگ حتمی خود نجات بخشد.

    (برگرفته از کتاب : فلسفه تاریخ ؛ عبدالکریم سروش )

     لکل امة اجل  فاذا جاء اجلهم لایستاخرون ساعه و لایستقدمون.

     



  • کلمات کلیدی :

  • احسانی تاریخ سه شنبه 85/1/8 ساعت 4:28 عصر

    بسم رب الشهداء والصدیقین

    امسال که آغاز و انجامش با شهادت و ولادت رسول خدا (ص) می باشد ، از جانب رهبر انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) به سال رسول اعظم نامیده شده است.

    بدین لحاظ بر مسلمانان و پیروان آن رسول گرامی خدا  شایسته و بایسته است تا بیش از پیش از سیره عملی و راهنمایی گران سنگش و گهربارش پیروی نمایند و اختلافات فرقه ای خود را کنار گذاشته و علیه دشمنان اسلام که هر روز یا به شخص و شخصیت رسول خدا (ص) یا به مرام و آیینش یا به ملک و  سرزمینش یورش می برند ، متحد گردند.

     



  • کلمات کلیدی :

  • احسانی تاریخ چهارشنبه 85/1/2 ساعت 10:44 عصر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    انسان امروزی سود گرا است و منافع بالا ترین و بزرگ ترین هدف جنگ ها ، صلح ها و  توافقات فیمابین دولت ها را تشکیل می دهد . امروز بشر به هر چیزی دست می زند و هر کاری می خواهد انجام دهد ، ابتدا می پرسد فایده این کار چیست ؟ اگر به سراغ علم می رود ، علمی را انتخاب می کند که برای او سود داشته باشد و اگر دنبال شغل است ، شغلی را اختیار می کند که برایش سود آور باشد و خلاصه اینکه :

    جهان بازار و مردم همچو تاجر               در این بازار هست دیندار وفاجر

    بر این اساس است که باید پرسید فایده و سودمندی تاریخ چیست ؟ برای چه باید ما آن را  بخوانیم ؟ و چرا باید در مورد  آن تدبر و اندیشه نماییم ؟

    فایده تاریخ

    مورخان و تاریخ دانان  برای تاریخ فواید چندی ذکر نموده اند : ابن خلدون می گوید : بدان که فن تاریخ را روشی است که هرکس بدان دست  نیابد ، و آن را سود های    فراوان و هدفی شریف است ، چه این فن ما را به سرگذشت ها و خوی های ملت ها و سیرت های پیامبران و دولت ها و سیاست های پادشاهان گذشته آگاه می کند .(مقدمه ابن خلدون ، ج1، ترجمه محمد پروین گنابادی ،ص12)

    پس به نظر ابن خلدون فواید تاریخ عبارتند از :

    1- آشنائی با سرگذشت ها و خلق و خو های ملت ها

    2- آشنائی با سیره و روش رفتاری پیامبران و صالحان

    3- آشنائی با سیاست ها و شیوه رفتار دولت ها و پادشاهان گذشته

    میر سید ظهیر الدین مرعشی می گوید : بدان که علم تاریخ علمی است مشتمل بر شناختن حالات گذشتگان این جهان ، چون اهل بصیرت به نظر اعتبار بر مصداق « فاعتبروا یا اولی الابصار» نگاه کنند به دلایل عقلی که «فاعتبروا یا اولی الالباب» بدانند که احوال مردم حال را ، مآل کار بر همان منوال خواهد بود و غرض کلی و مقصود اصلی بر آن باشد که از داشتن آن فایده دین و دنیا حاصل آید که : اگر مقصود از آن فایده دارین نبودی خدای تعالی - عزشأنه - در کلام مجید ذکر انبیاء و اولیاء که پادشاهان دین و دنیا اند نکردی و احوال کفره و فسقه را که _ خسر الدنیا والآخره اند_  هم به استقصاء یاد نفرمود (تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ، صص5-8)

    پس به نظر ایشان در دانستن تاریخ اگر کسی از تاریخ به درستی استفاده برد و در آن نیک تأمل کند ، سود دنیا و آخرت است .

    ابوالحسن بیهقی می گوید : تواریخ خزاین اسرار امور است ... لاجرم هرکه در تاریخ تأمل کند در هر واقعه که او را پیش آید ، نتیجه عقل جمله عقلای عالم  به وی رسیده باشد و دست غوغا و لشکر وقایع و حوادث از تاراج ذخایر فکرت او بسته باشد .(علم تاریخ در اسلام : صادق آیینه وند ، ص19)

    بنا بر نظر بیهقی فواید تاریخ عبارتند :

    1_ برخورداری از خرد عقلای جهان

    2- تشخیص را درست و صحیح  در هر حادثه ای که برای شخص اتفاق افتد با عبرت گیری و پند آموزی از حوادث مشابه تاریخ .

     

     

     



  • کلمات کلیدی :


  •  

    [ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

    ©template designed by: www.parsitemplates.com

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن